درراه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلابه توافتاده مسیرم که بمیرم
یاچشم بدارازمن وازخویش برانم
یاتنگ دراغوش بگیرم که بمیرم...
درراه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلابه توافتاده مسیرم که بمیرم
یاچشم بدارازمن وازخویش برانم
یاتنگ دراغوش بگیرم که بمیرم...
دوست داشتم اشک بودم درون چشمانت متولد میشدم روی گونه هایت زندگی میکردم و زیر پایت میمردم تا بدانی چقدر دوستت دارم...
نبودنت را با ساعت شنی اندازه گرفته ام ، یک صحرا گذشته است ...!
در میان برگ ها ی دفتر
دوش به دوش باد با خاطراتی همسفربودم
مثل دفتر شعر دیگر نای تحمل اسمت را ندارم
دیوانه بازی های من در سردیعشق مرهم شد
دیوانگی هم عالمی دارد
که این راهم من ندارم...
در فکر بودم تا برایت چه بفرستم ! گل گفت مرا بفرست تا سنبل زیبایی او باشم . گفتم : نه ! چون او از هزاران گل مانند تو زیبا تر است ! خار گفت مرا بفرست تا خاری بر چشم دشمنان او باشم . گفتم : نه ! چون او آنقدر مهربان است که دشمنی ندارد ! قلبم گفت مرا بفرست تا برایش بگویم دوستت دارم . و سر انجام با یک دنیا شوق و اشتیاق قلبم را با یک دنیا عشق برایش فرستادم ...
در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد،خسته شدم از بی جایی...!
حافظ از چشمان قشنگ تو غزل ساخت هرکس که تورا دید به چشمان تو دل باخت
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت